۱۳۸۷ مرداد ۹, چهارشنبه

چند قطعه شعر پراکنده

آقای احمدی یکی از همکاران قلمی دیگر ما بوده و چند قطعه شعر را برای ویبلاگ ما عنایت نموده اند، به امید همکاری های بیشتر ایشان
ای حاجت صد چون من لیکن نه تو
چون آب به شب بوسه به روی چون مه تو

دانم که سیر نبود وصل من تو
من سائل عشقم که نشستم به ره تو

من امشب از فراق یا گریم
بسان عاشقان زار گریم

رفیق نیمه ره شد یار دیرین
دلم افسرده است بسیار گریم

باسر انگشتان لرزان می نویسیم نامه ای
تا بخوانی قصه پر غصه یی دیوانه یی

جای پای اشکها به هر سطور نامه ام
به جوابت چلچراغان میشود ویرانه ام

طلب از بهترین هر ناتوان است
ولیکن شعر حکمت قوت جان است

در دیده به جای خواب آب است مرا
زیرا که به دیدنت شتاب است مرا

زوصال تو خمارم سر مخلوق ندارم
چو ترا صید شکارم چی کنم تیروکمان را

گریه کن غمزده مهجور عشق
می شوید آب دیده خط تقدیر ترا

مجید به بیکسان و ضعیفان بینوا
دستی زلطف برسرهریک کشیده رو

هیچ نظری موجود نیست: