۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

فکاهی - خنده کنید

یک روز آقایی اصفهانی سرزده رفت خانه دوستش در تهران
وقتی میخواست بلند شود برود رفیقش گفت: حالا که ظهره نهار رو بخور بعد برو
گفت : باشه . نهار را خورد و بلند شد که برود. رفیقش گفت: آخه با معده پر کجا میری ؟ یه چرت بزن بعد برو
گفت : باشه . چرتی زد و بلند شد که برود . رفیقش گفت: بشین یه دست تخته بزنیم بعد برو
گفت : باشه یه دست تخته زدند بعد بلند شد که برود. رفیقش گفت: الان که شب شده شام رو بخور بعد برو
شام را هم خورد و رفیقش گفت : این موقع شب کجا میخوای بری ؟ بخواب صبح برو
یارو گفت : باشه. خوابید صبح بلند شد که برود رفیقش گفت: صبحانه چی؟
طرف گفت : نه دیگه مرسی زن و بچه تو ماشین منتظرند

شخصی رفته بود خارج. از او میپرسند : اسمت چیه ؟ میگوید
ORIGINAL SUN OF GOD BETWEEN TWO RIVERS
میگویند : یعنی چی ؟
میگوید : شمس الله میاندوآبی اصل

پنج اصل مهم در سعادت مرد
١ - بسیار مهم است که مرد زنی داشته باشد خانه دار که آشپزی و تمیزکاری کند، وضمنا شغل اداری هم داشته باشد
٢ - بسیار مهم است که مرد را زنی باشد خنده رو و لوند که او را بخنداند و سرحال بیاورد
٣ - بسیار مهم است که مرد را زنی باشد امین که اسرارش را نگه دارد و به او دروغ نگوید
٤ - بسیار مهم است که مرد را زنی باشد آتشین مزاج که رختخوابش را گرم کند واز سکس با او لذت برد
٥ - ولی بسیار بسیار مهم تر است که این چهار زن هیچگاه از وجود همدیگر با خبر نشوند
همیشه یکجا باشید

هیچ نظری موجود نیست: